۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

سه گام برای برگزاری ماه عسل کودتا و مجلس ختم آزادی


1- ماه عسل کودتا
الف. سرکوب و ارعاب:
دولت کودتا سياست ترسيدن و ترساندن را در قالب يک بازی مضحک؛ يعني ساختن دشمن فرضی و به عهده گرفتن نقش ناجی ادامه می دهد. دشمن فرضی که دولت خودش وظيفه او را بعهده گرفته، در اين مرحله اقدام به تير اندازی به سوی مردم و پليس، بمب گذاری، و تخريب اموال عمومی می کند. بعد پليس به عنوان ناجي مردم وارد صحنه مي‌شود و همه را از دست آدم بدها نجات مي‌دهد. در اينجا فرض بر محدود بودن تعداد معترضان است که با دستگيری فعالان آنان و ترساندن پيروان، عمليات خاموش سازی آنها خيلی زود به پايان می رسد. در اين عمليات جمعيت بسيار انبوه مسالمت جو اما معترض، که در درگيری ها حاضر نمی شوند، ناديده گرفته می شوند و اساساً خطر امنيتی محسوب نمی شوند و اين بزرگترين اشتباه محاسبه است.
ب. تصفيه و تسويه:
بعد از موفقيت عمليات سرکوب و ارعاب، نوبت تسويه حساب با نيرو های مؤثر رقيب و تصفيه‌ی نيروی انسانی طرفدار آن از سازمان ها و مشاغل حساس است. در فرايند تسويه حساب، با پرونده سازی، دادگاهی کردن و محکوميت های ريز و درشت از افراد شاخص رقيب، انتقام سختی گرفته می شود. نمونه ی اين تسويه حساب را پيشتر در پرونده ی موسويان و اتهام جاسوسی به او ديده بوديم. صدها پرونده از اين دست در سال آينده در راه است. در پروژه ی تصفيه ی نيروی انسانی، تمام نيرو های به اصطلاح غير خودی از وزارتخانه ها، ادارات، دانشگاه ها و بنگاه های نيمه دولتی به طرق مختلف پاکسازی می شوند.
نمونه ی اين تصفيه را پيشتر در بازنشستگی اجباری اساتيد دانشگاه ها ديده بوديم. هزاران هزار مورد از اين دست در سال های آينده با جايگزينی آدم های کوتوله در راه است که خود همزمان بحران کار آمدی را به شکلی بسيار شديدتر از گذشته گريبان گير دولت خواهد کرد.

ج. نهادزدايی و تخريب مطلق سرمايه ی اجتماعی:
امنيتی شدن فضا بدين ترتيب صدمات غير قابل جبرانی نه تنها به مشروعيت حاکميت بلکه به زيرساخت های اعتماد عمومی و سرمايه ی اجتماعی در کشور خواهد زد؛ که در نهايت منجر به نهادزدايی از جامعه ی ايرانی خواهد شد. منظور از نهادزدايی، از بين رفتن اعتبار و کارايی نهادهايی است که در حال حاضر به طور نيم بند بر جريانات عمومی کشور تأثيرگذارند.
يکی از مهم ترين اين نهادها نهاد روحانيت است؛ ديگری دانشگاه. وقتی کوتوله ها اين نهادها را به تصرف خويش در آورند، مانند موريانه آنها را از معنا و کارکرد پوک می کنند و هيچ اهرم اجتماعی برای مهار کردن ديکتاتوری و خشونت مطلق باقی نخواهد ماند. ديگر مرجع تقليدي نخواهد بود که از ظلم دولت به او پناه برد و دانشگاه قتدري نخواهد بود که اساتيدش مثلا استعفا بدهند يا بيانيه امضا کنند. اين که ما پيش از اين، يک ديکتاتوری نسبی و آزادی نسبی داشتيم، به سبب نيم بند بودن اين نهادها در کشور و کارکرد نصفه نيمه ی آنها بوده است. اينکه الان حوزه و دانشگاه ما تمام قد جلوي اين کودتا نيايستاده بخاطر تضعيف آن در طول ساليان گذشته است. ما با فقر نهادها مواجهيم. کوتوله ها اين نهادها را نيز با خاک يکسان خواهند کرد. هرج و مرج و آسيب پذيری کشور در برابر هجوم و نفوذ خارجی کمترين پيامد اين ماه عسل شوم و اين تخريب سرمايه اجتماعي خواهد بود. دولت نه تنها شيشه بانکها و تلفنها به عنوان اموال عمومي را تخريب مي‌کند بلکه سرمايه عظيمتر عمومي، يعني اعتماد بين حاکميت و ملت را، و سرمايه اجتماعي انقلاب را به يغما برده است. کسي که متهم درجه اول آسيب پذير ساختن کشور در برابر بيگانگان است هماني است که حتي اگر آراي مردم را ندزديده باشد، بي ترديد اعتماد مردم را، و مشروعيت حاکميت را با دروغهاي بزرگ دزديده است. اين خوش خدمتيِ معجزه گون را صادق محصولي به دجّال هزاره معاصر کرده است به بهاي خيانت در امانت مردم.
سرانجام اين تجاوز ناميمون و ماه عسل خونين، طلاق گرفتن از سرنوشت و آينده است.

2- مراحل سوگ جمهوريت
روانشناسان سه مرحله برای به سوگ نشستن نزديکان معرفی می کنند. سوگ ما بر کشته ی جمهوريت نيز مراحل مشابهی دارد.
الف. بهت، انکار و خشم:
اين مرحله که اکنون در آنيم، با خشم شديد از متقلبان همراه است. اين خشم پس از بسته شدن راه های مدنی اعتراض، در قالب اعتراضات تندتر و تعقيب و گريز خيابانی توسط جوان تر ها همراه است. اما واکنش عمومی تر، بهت و انکار است. نوعی احساس تعليق و ترديد از اينکه "نمرده است، شايد زنده باشد!"" شايد به سفر رفه باشد".
برخی که عملگرا تر و عقلانی ترند، کمک های اوليه اي مثل تنفس مصنوعی، شوک و ... برای بازگرداندن محتضر پيشنهاد می کنند که هيچ بعيد نيست مؤثر باشند.
اين همان راه حل های خلاقه اي است که در بيانيه ی موسوی به آن فراخوانده شده ايم.
اين کمک های اوليه تنها در صورتی که در سريع ترين زمان ممکن بدون کوچک ترين اشتباه انجام شوند، اميد بخش اند. در ادامه ی نوشته به اصول اين کمک های اوليه خواهيم پرداخت.

ب. اندوه و عزاداری:
در اين مرحله "از دست دادن" را باور کرده، پذيرفته و برای مدتی بر نعش از دست رفته زاری می کنيد. کسانی پيدا خواهند شد که به شما بگويند "نگران نباش، همه چيز درست می شود".

ج. افسردگی و فراموشی:
پس از غم، مدتی را به بی تفاوتی، بی معنايی، سردی و افسردگی خواهيد گذراند. با اين تلاش که فراموشی ياريتان کند و در انتظار معجزه اي يا دست کم چيزی دلخوش کنک شبها را سپری کنيد. برخی فرار، هجرت، فاصله يا عزلت را راهی برای فراموش کردن می يابند. هر کسی راه خود را براي نسيان ايراني پيدا می کند. اسطوره کسی که نتواند فراموش کند. در يکی از تجمعات، زنی جمله اي بالای سر خود گرفته بود: "می‌بخشم؛ اما فراموش نمی کنم!".

کمک های اوليه: معماری مجدد ارتباطات سبز
با سلب امکانات ارتباطی (موبايل و اينترنت) و محدوديت در برگزاری تجمعات متمرکز خيابانی، شيوه ی ارتباطی و بيانی موج سبز چگونه بايد طراحی شود؟
1- عنصر عدم تمرکز: هر ايرانی يک ستاد، هر کوچه يک تجمع
پاسخ درست معمولاً در درست پرسيدن نهفته است. من با اين پرسش شروع می کنم: "در ايام تبليغات برگ برنده و رسانه ی عمده ی مردم در مقابل رسانه ی مؤثر دولت چه چيز بود و چه ويژگیهايی داشت؟". دولت صاحب تلويزيون بود که رسانه اي متمرکز با ساختار اداره ی هرمی است. رسانه ی مردم، اينترنت و پيام کوتاه بود که اساساً سرشتی شبکه اي و غيرمتمرکز دارد. با سلب اينها، مردم از خيابان ها و بدن هاشان به عنوان رسانه استفاده کردند. اين تجمعات خيابانی، متمرکز بود؛ مثلاً گفته ميشد "ميدان انقلاب". راه مقابله با اين تجمع متمرکز نيز به سادگی روشن بود: جلوگيری از سرازير شدن جمعيت به محل تجمع، متفرق کردن، ارعاب و سرکوب. من معتقدم راه حل در همان "عنصر شبکه اي" نهفته است. اگر محل تجمعات از يک جا به ده جا افزايش يابد، کنترل تجمعات، هرچند ممکن اما اندکی دردسرساز است. اما کنترل صد جا بسيار دشوار و محتاج تدارکات و نيروی انسانی بسيار و کنترل هزاران جا عملاً محال است. خود مردم هوشمندانه بخشی از اين تکثير محل تجمع را با گردهمايی خانوادگی در پشت بام يا جلوی پنجره ی خانه شان با شعار "الّله اکبر" انجام داده‌اند. مثل زمان انقلاب. کافی است اين تجمعات خانگی را با اندکی تغيير به شکل مؤثرتر به عرصه ی عمومی کشيد. اين راه حل با توجه به معماری هر محله می تواند متفاوت باشد. در مجتمع های مسکونی، تجمعات جلوی در مجتمع، و در محلات ديگر در کوچه ها. محتوای اين تجمعات بايد به گونه اي باشد که ضمن مسالمت آميز بودن بتواند همه ی چند مليون نفری را که به خيابان ها آمدند و نيامدند درگير خود کند.
تا اينجای قضيه عنصر "عدم تمرکز" را داشته باشيد تا به عنصر مهم ديگری اشاره کنم و بعد آشی بپزيم، يک وجب روغن رويش!
2- عنصر همسايگی: زنان، رهبران اعتراض:
پدران و مادران ما به ياد دارند که قديم ها همسايگی چقدر در زندگی روزمره پر رنگ بود و همين همسايگی بود که به محله هويت ميداد و به شهر. با همه ی فضولی ها و حرمت نداشتن حريم خصوصی و همه ی صميميت و دادرسی
و عشق های آشکار و نهان و لوطي‌گريها و پهلوانيها. يکی از چيز هايی که در اين سی سال جامعه ی شهری از دست داده، موهبت "همسايگی" است و در زمانه ی سرکوب و ارعاب بايد که از سايه ی خود نيز بترسی، چه رسد به همسايه. باطل السحر ارعاب گران، آشتی با سايه و پيوستن به همسايه است. زنان پيش قراول نهضت همسايگی اند. چگونه؟ اين تخصص آنهاست. اين نهضت در روز های نخست با تجمع زنان و دختران جلوی مجتمع مسکونی يا درب منزل در کوچه رأس ساعت 9 شروع می شود.
خانم ها زود ارتباط برقرار می کنند، همديگر را می شناسند و فرصتی برای صحبت های زنانه. هيچ شعاری ضرورت ندارد. تنها حضور در کوچه است. آنها به مرور بايد زمينه ی تعميق آشنايی با همسايه ها، اعتمادسازی و تشخيص اشخاص نامطمئن را سامان دهند و زمينهی ‌حضور مردان را که مشغول آماده کردن بساط شامند در رابطه ی همسايگی فراهم آورند.
لازم است علاوه بر شعارهای موزون و مسالمت جو، شعر ها و آواز هايی توليد شوند که توسط اهل کوچه، يک زبان زمزمه شوند. جوان های اهل موسيقی محل در اين بين، نقش کليدی دارند. اين قرار های شبانه در اين هفته و هفته ی بعد می تواند هرشب و به مرور و توافق همسايه ها با فاصله های هرچند شب يک بار يا هفته اي يک بار انجام شود.
اين گردهمآيی های همسايگی بايد ترکيبی از بزم و رزم باشد. رزم برای جمهوريت، و بزم برای تجديد روحيه و قوت قلب و نيز سپری در برابر حملات کسانی که علاقه مند به تعقيب و گريزند.
از همسايگی تان لذت ببريد و بگزاريد لباس شخصی ها در سر چهار راه ها به دستگيری و جنگ بی‌پايان با تروريستها، بمب‌گزاران و آشوبگران ادامه دهند. ريش سفيدان کوچه و مجموعه يا چند آدم عقل رس و جا افتاده را برای سخنگويی و مواجهه و مذاکره با مزاحمانی که به اسم بسيج به کوچه ی شما می آيند انتخاب کنيد. با آرامش و حفظ وقار و جرأت به مزاحمان اجازه ندهيد تجمع شما را به بازی موش و گربه، تعقيب و گريز و قايم باشک تبديل کنند. منطقي صحبت کنيد و هيجان زده نشويد. آنها از شما خواهند خواست به خانه هايتان برويد. شما هم بگوييد چشم! نيم ساعت ديگر می‌رويم، شما بفرماييد منزل!
پيروزی نهضت همسايگی نه تنها در بازيابی جرأت و اعتماد و مهر از دست رفته ی مردمان اين شهر، که در بازسازی مفهومی منقرض شده به نام "محله" است. در اين تجمعات شما به شناخت درستی از افراد برای نمايندگی شورای محله و به تمرين شايسته ی از کار گروهی خواهيد رسيد. که آرزومندانه مقدمه ايست براي کار تشکيلاتي و تحزب.
ابتکارات ديگر خانمها و خانواده ها: خانم ها در ايجاد چند مناسک سياسی-اجتماعی ديگر می توانند پيشتاز باشند. در برقراری سفره ها و مراسم دعا به نام ائمه و با رنگ سبز برای ميرحسين موسوی و شهدای انتخابات و همين طور برقراری خيريه ها با نشان های سبز. همينطور افطاري دادنها در محله در ايام ماه‌هاي مبارک رجب تا رمضان.
اينها تمرينی است برای روزی که در ايام محرم دسته و هيات سبز محله ی شما به دريای سبز ملت بپيوندد و خواب غاصبان و نودولتان را آشفته سازد.
3- زيارت:
زيارتگاه ها و اماکن مقدسه ی شهر همواره محل رجوع شما برای دعا، طلب آمرزش و آرامش بوده است. وقت آن است که اينبار برای طلب آزادی و انسانيت به زيارت برويد. هر پنجشنبه عصر زيارتگاه ها و امامزاده های شهر محل تجمع و يادبود شهيدانمان خواهد بود.
به نزديک ترين زيارتگاه محل زندگی خود برای تجمع و دعای دسته جمعی برويد. (فهرستي از امامزاده هاي تهران ضميمه است).نکته ی مهم، مسالمت جويی و درگير نشدن با بسيجی نمايان و دزدان دين و دنيايی است که ممکن است اماکن مقدس را به آشوب بکشند. بسيج اصيل و واقعي را شما با چفيه و شالهاي سبزان به نمايش بگذاريد. حضور سبز شما حتی اگر بلندگو های آنها فضا را برای شنيدن سخن حق تنگ کرده باشد، کافی است. اگر بتوانيد سرود ملی يا دعايی مشترک را با هم زمزمه کنيد، باطل السحر غاصبان مراسم دعا و اهل بيت(ع) خواهد بود. خلاقيت های شما در خلق حرکات و دعا های دسته جمعی اين تجمعات را مؤثرتر می کند.

نبايد ها در کمکهاي اوليه:
1- خشم: به هيچ وجه به کسانی که هم رأی شما نيستند، طرفدار دکتر احمدی نژادند و احياناً مايلند جمع شما را به آشوب بکشند، توهين نکنيد؛ حتی اگر آنها بکنند که مي کنند.
به آنها احترام بگزاريد و هميشه چند سؤال برای به فکر واداشتن آنها و ايجاد گفتگو آماده داشته باشيد. جريانی نفوذی در بين اين هم وطنان، آنها را مطمئن می کند که شما با دين و اخلاق و مليت ميانه نداريد. با رفتار حسنه و گفتگو اين يقين آنها را به چالش بکشيد و از آنها بخواهيد به عقايد شما احترام بگزارند و تجمع قانونی شما را طبق اصل بيست و هفتم قانون اساسی محترم بدارند. رسيدن به آزادی و مردم سالاری در کنار استقلال نياز به قربانی دارد؛ اما اين قربانی شما نيستيد؛ هموطنان شما نيز نيستند. خشم شماست. خشم خود را قربانی کنيد. بخشش بکاريد تا صلح و همبستگی درو کنيد.
2- هاشمي: عدم حمايت از اشتباهات هاشمي و خانواده هاشمي خيلي مهم است. دليلي ندارد چون دولت غاصب بر موج خطاهاي دوران هاشمي سوار شده، شما بخواهيد گناهان او را تطهير کنيد. لازم است تعدادي از نويسندگان با برشمردن خطاهاي هاشمي خدمات و ارزشهاي او را نيز بشمارند و راه را براي داوري منصفنه باز کنند. نگذاريد آنها بر موج هاشمي ستيزي سوار شوند و شما را ايادي او بنامند. خودتان نيز ضمن احترام به شخصيتهاي نظام موسوي و جريان او را مبرا از سوابق هاشمي بدانيد. اگر مساله آنها هاشمي است بگذاريم از راه قانوني به مساله شان بپردازند ولي راي ما را بايد پس بدهند. نگذاريد شعار عدلتخواهي تان را مصادره کنند.
3- مصادره موج سبز و انقلاب اسلامي: هرگونه شعار و مطالبه انحرافي غير از تجديد انتخابات را مهار کنيد. بخصوص کساني که خارج از کشور هستند زود جوزده مي شوند و مي خواهند مملکت را کن فيکون کنند. به آنها ميدان ندهيد و بازي آنها را ميدان ندهيد. بگذاريد ضرغامي و خبرگزاري لطيف فارس دلمشغول اين رفقاي خارج از کشورشان و انگليس خبيث باشند. شما در ايران زندگي مي کنيد و ميخواهيد اينجا را گام به گام بسازيد. گام اکنون شما انتخابات مجدد است. پس در اکنون و حال زندگي کنيد. نه در هپروت. نگذاريد شعارهاي انقلابي و اسلامي را مصادره کنند و شما را خارج از دايره نظام بدانند. آنکه خارج از دايره نظامِ ماست آنها هستند: اقليتي تماميت خواه و انحصارجو و بيش از آنکه در تصور آدمي سالم بگنجد "رياکار".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر